26 آبان1403
25 ام که ما حرکت کردیم از رشت رفتیم آستارا تلفن من و قطع کردند و من نتونستم چیزی بنویسم چون ماموریت مخفی بود
رفتم بازار مرزی آستارا تا رسیدیم همه مغازه دارا متوجه شدند ما برای خبری و ماموریتی اومدیم
گفتند اجازه ندید چیزی بخرند
که روی ماموریت متمرکز باشیم
مغازه دارها به علت حساسی موقعیت آستارا همه جاسوس بودند و یک سنگینی و جنی انداختند روی بدن من که حتی نفس کشیدن برام سخت بود و تا الان هم یک چیزی مثل آب مرغ غلیظ و با خوردن غذا به من منتقل شد و چون نمیتونستم چیزی بنویسم سنگینی مثل سوزن توی سرم میرفت
گفتن کنار دریا هم برو و اونجا هم کانال کشی کن خیلی جو امنیتی سنگینی بود
من اونجا فهمیدم هر چه شغل پایین تری داشته باشی مامور بالاتری هستی مثلا مامور اصلی شخصی بود که برای دستشویی پول میگرفت
گفتند به گمرک هم ب وید و کنار آنجا و در محوطه اش کمی مکثکنید و بچرخید و چشمانتان را حرکت بدهید
بعد گفتن تا برگردید رشت به آقازاده ها فکر کن و باهاشون سکس کن و خودتو دنیا پرستو کهنه کار تصور کن
چون میخوان جو به سمت جنگ نره با سکس جن و همتراز کردند
یک جن ساختند و اونو توی حوالی پایانه گمرک کار گذاشتند
گفتند توی بازار 4 ساعت بچرخ تا جن ساخته بشه و ما هم جو ترس ایجاد میکنیم
توی ماشین در راه برگشت به رشت رفتم توی یک حاله ای و به مدت نیم ساعت تقریبا بیهوش شدم
رسیدم خونه گفتن بخواب
و دکتر رضا سجادی این شخص در رشت جن کار گذاشته این شخص
و توی خانه رشت مداوم این صداها می آید
و منوچهراحمدوند که بدل شاهین جواد رهپیما هست بدل یکدیگر هستند گفتن شاهین جواد رهپیما عاشق تو هست و اینو چند بار با خودت تکرار کن و تمام این آزار هایی که میبینی واسه این هست که تو باید دوسش داشته باشی و باهاش تو ذهنت سکس کن خلاصه هر چی آقازاده میشناختم داشتن سکس میکردند
و پرستو دنیا داور یوگا هم جادو میکرد و جن تولید میکرد از این سکس ها و همه رافرستادند آستارا و چند تا هم در خانه رشت گذاشتند
و این شخص گفت صبح زود برگردید تهران و گفت در راه اصلا با یکدیگر حرف نزنید و فقط بازار مرزی آستارا را در خاطر مرور کنید و به خاطر بیاورید این شخص
این شخص عکس بالا یک سياهی انداخت روی ماشین و گفت که اون قربانی اعصاب من را خورد کند و گفت با هم ناراحت باشید و انرژیش را در خودتان بریزید
در راه برگشت من یک لحظه خودمو یک پسر آقازاده ساکن دبی دیدم که این پسرو قبلا در تره بار لواسانی دیده بودم و لباسها ش همه مارک بود و گفت به ماموران و پرستوها پول داده که بتونه با نشستن در جن من انرژی بدزده و پاکیزه بشه و بتونه به مرز کشور هم احاطه داشته باشه
یک صدایی هم گفت از اون نوابغ هست ولی کدوم نوابغ پشت کس دیگه ای قایم میشه
در راه برگشت به تهران در یک استراحتگاه رفتیم واسه ناهار یک خانمی توالت تمیز میکرد از پرستوها بود و در جای خلوتی به پشتم نزدیک شد و مخابره کرد و از جاسوسان قدر بود