24 آبان1403

R Shiraz R Shiraz R Shiraz · 1403/08/24 12:03 · خواندن 3 دقیقه

دنیا مربی یوگا و منوچهراحمدوند گفتند که انگشتر مار که از طلافروشی فلورانس خریدی وسیله ارتباطت است و عقیق است و باید بندازی و من گوش نکردم بعد تا دم درب خانه رفتم موهایم کشیده شد و مجبور شدم برگردم و انگشتر را بندازم

فامیل ادیب برای کسی استفاده می‌شود که تجاوز می‌کند و به زور و بدون اجازه از نیروها و خوبی‌های درونیم می‌دزده

همه ماموران اسم مستعار دارند و اسمشان حقیقی نیست 

سیما مهدلو و غزال مدیر قمی یک آینه به من دارند که وقتی به آن نگاه میکنم  سیما مهدلو میگه پن جوونیت و میدزدم

ساعت 12.11

سیما مهدلو میگه من تورو روی لج انداختم تا بتونم ازت دزدی کنم 

ساعت 12.12

داریم میریم پارک جنگلی سراوان

ساعت 1.29

رسیدم جنگل جنم داره توسط نادر فروعان و دکتر رضا سجادی حرکت میکنه

محمد کتابچی میگه جنت باید یه هوایی عوض کند و پاکیزه بشه از ماموریت های قبلی

ساعت 1.54

مرداب سراوان هستم و اینو میخوام بگم که اونا برای تخلیه خوبی‌های قربانیان یک جن اعصاب خرد کم بهش میندازند تا هرچه دارد را بدهد و فقط آرزوی مرگ کند

ساعت3.28

دکتر بهزادی موسسه نيک اندیشان گفت جن آماده شده و جا بنداز وقتی چایی خوردی

ساعت 4.00

منوچهراحمدوند گفت برید بنزین بزنید و تمام افرادی که در پمپ بنزین کار می‌کنند بلا استثنا همگی مامور و قربانی گیر هستند 

به محض ورود ماشین ما جن مخصوصی که من دارم با آنها وارد ارتباط می‌شود و ورود را مخابره می‌کند 

پسر ریزنقش جوان با لحجه رشتی شروع کرد به حرف زدن تند و بی معنا و به جن چسبیده به پشت من نگاه می‌کرد بعد به او  گفتند که 28 آبان میرود بيمارستان پوست رازی خبر دار باش پسر رشتی گفت که باید کاری که دکتر رضا سجادی کرده در مورد قتل رئیسی از خانه پاک شود و یکدفعه من حس مدفوع پیدا کردم  و شروع کردم صدای سکسی به مسخره در آوردم بعد یکدفعه چراغ اتاق سوخت و شروع کردم به خنده‌های زیاد

الان که اینها را تعریف میکنم پسرک پمپ بنزین گفت من بروم و منوچهراحمدوند گفت نه بایست

ساعت 5.06

روی مبل خوابیدم و دنیا مربی یوگا کهنه کار و دکتر رضا سجادی انگشت پایم را می‌کشند و سمت چپ سرم مواد مذاب می‌ریزند 

ساعت 5.09

جن دکتر رضا سجادی می‌گوید پتو که آويزان کردی بیار و بشور بعد نوک سینه هایم و پوست صورتم میخارد

ساعت 5.26

محمد کتابچی شرکت ایوان گفت ماموریت جدید داریم و باید نماز بخوانی

به نماز ایستادم و دکتر رضا سجادی رفت در دروازه ای در پشت کمرم و پایش را بلند کرد و گذاشت به نشانه داخل شدن از دروازه 

ساعت 5.45

اینها اعتقاد دارند در یک خانواده هر مشخصه ای می‌تواند به یک نفر برسد مثلا وقتی خواهر من خیلی خصایص زنانه داشته باشد من خیلی مرد میشم

و چون اینها خودشون رو به آدم میچسبانند خصایص را در خودشان که تقویت می‌کنند آن خصیصه در من کم می‌شود الان  این پرستو که همراه من آمده داره ادای یک زن خیلی ظریف و هات و مست را بازی می‌کند که من مسوولیتی زیاد باشد و مجبور باشم کنترل و اراده را من انجام بدهم و اون ول معطل مشنگانه بچرخد

مثلا سارا ملاحسینی در دفتر خدمات الکترونیک 803 میگفت من دوست دارم خیلی بخوابم از اونروز من کلا 3 ساعت میخوابیدم و مثلا میگفت من میوه دوست دارم و من علاقه ام به میوه کم شد 

معلم سرطانی عرفان حلقه میگفت من سلامتی دوست دارم و سینه زیبا و خودشو چسباند به من و بعد از آن من سینه هایم زشت شد

افسانه سلیمی شیاد خودش رو یک زن زیباو طناز که خیلی مشنگ است جا میزد و حتی نمی توانست درب بطری را باز کندو من یک مرد مسوولیت پذیر بودم که مداوم باید حواسم به خانم و خواسته هایش بود 

ساعت 5.57

به پسر پمپ بنزینی مسکن مهر می‌گویند آهنگ اوف مهرداد هیدن وقتی خوانده می‌شود سمت چپ سرش را فشار بده 

پسر با لهجه رشتی پمپ بنزین مسکن مهر رشت شیفته شب را در حال رفتن به بدن من است